چه غریبانه

ساخت وبلاگ
 

گاه چه غریبانه , بایدگریست..چه پر درد...چه تنها...

گاه باید دست شست....گاه باید رفت

گاه باید باور کرد و صبر..........

شب سرد زمستانی بخار از دهان بهاری هابیرون می زند.

شب سرد زمستانی تنها من از دور دست صدای سگی تنها را می شنوم ....

آه ....مرد...تو بغضت را شکستی

آه...مرد ...کاش  می شد به سادگی یک کودک با چشمان درخشنده

بی خیال خندید........یا حتی آن را بست

شبهای کودکی آسوده می خوابیدیم

زمستان است     اما من به غار پناه نبردم

گاهی تنها چه غریبانه ,  باید به انتظار نشست.

من اما  چشمانم راتنگ  بر سر این جاده  پر غبار....(          )....بسته ام.

حیرانی...
ما را در سایت حیرانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chashmhayambarayeto بازدید : 119 تاريخ : شنبه 1 دی 1397 ساعت: 5:03